کد مطلب:142030 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:235

اعزام سفیر به سوی مردم کوفه
امام (ع)، مسلم بن عقیل را به عنوان نماینده خویش به همراه قیس بن مسهر صیداوی، عمارة بن عبدالله سلولی، عبدالرحمن بن عبدالله ارحبی، به سوی مردم كوفه فرستاد و از او خواست تا پروای خدا پیشه كند و كار خویش را پوشیده دارد و همواره تیزبین باشد، پس اگر مردم را هم رأی و مورد اعتماد یافت، هر چه زودتر وی را آگاه سازد. [1] و به قولی فرمود: «و انا ارجو ان اكون انا و انت فی درجة الشهداء و امیدوارم كه من و تو، به درجه شهداء نائل شویم». [2] .

طبری نوشته است: مسلم پیام را دریافت كرد و در نیمه ماه مبارك رمضان به سوی مدینه شتافت و پس از زیارت مرقد پیامبر و نماز در مسجد رسول خدا و وداع با آشنایان، دو راهنما از قبیله قیس اجیر كرد و از بیراهه به سوی كوفه به راه افتاد، اما دیری نپایید كه راهنمایان راه را گم كرده و در بیابانهای حجاز سرگردان شدند و بر اثر خستگی و تشنگی آن دو واماندند، از اینرو نشانه های راه را به مسلم بازگفتند تا خود به راه ادامه دهد. آن دو از پای درآمده و جان سپردند!

اما مسلم، با آن نشانه ها خود را به مضیق كه منزلگاه معروفی است رسانید و از آنجا نامه ای به امام اینچنین نگاشت:


اما بعد، من از مدینه با دو راهنما روانه شدم، ولی آنها راه را گم كردند و بر اثر غلبه تشنگی مردند؛ اما ما خود را به آب رسانیدیم و نیمه جانی به در بردیم و این آب در جایی كه مضیق خوانده می شود، در دل بیابانهای مكه و مدینه قرار دارد. اینك من از این پیشامد دلتنگ و سرانجام آن را شوم می بینم، از اینرو اگر صلاح می دانید من را از این مأموریت معاف دارید و كس دیگری را برای آن برگزینید. و السلام.

مسلم، این نامه را به وسیله قیس بن مسهر به سوی حسین (ع) فرستاد و در انتظار جواب در همان منزل ماند.

چون نامه به امام حسین (ع) رسید در پاسخ چنین نوشت:

«اما بعد، نگرانی من از آن است كه این استعفانامه را از روی ترس نوشته باشی، پس مأموریتی را كه پذیرفتی به پایان ببر!»

هنگامی كه مسلم به نامه دست یافت و آن را خواند، گفت:

من هرگز بر خود نمی ترسم، پس حركت كرد تا به آبی از قبیله طی رسید، در آنجا قدری استراحت كرد؛ و دوباره به راه افتاد، دراین هنگام به مردی شكارچی برخورد كرد كه با رها كردن تیر از كمان، آهویی را از پا در آورد و آهو در پیش پای او جان سپرد؛ مسلم این حادثه را رویدادی پر از رمز و راز تعبیر كرد و كنایه از پیروزی بر دشمن دانست، پس گفت: انشاء الله دشمن ما كشته می شود. از اینرو راه را با اطمینان خاطر به پایان برد. [3] .

گزارش یاد شده، سخت تردید برانگیز است، زیرا اولا وجود سه مرد آگاه اهل كوفه كه از مكه به فرمان امام، مسلم را همراهی می كردند، وی را از انتخاب راهنما بی نیاز می كرد.


ثانیا: مرگ همزمان دو راهنما در اثر تشنگی و گرسنگی، و جان به در بردن مسلم و همراهانش، این تردید را فزونتر می سازد و این پرسش را پیش می آورد كه چه خصوصیتی سبب شده است كه دو فرد مجرب اهل منطقه، راه را گم كنند و زودتر از دیگران جان بسپارند، و سه تن دیگر كه فاقد این ویژگیها هستند به پیشنهاد جان باختگان در كمال سلامت راه را تا منزل بعدی درست بپیمایند؟!

ثالثا، مرگ دو همراه و ارسال نامه برای امام، و توقف مسلم برای دریافت پاسخ آن، مستلزم فرصت دراز و تأخیر در رسیدن به مقصد بود، در حالی كه طبق گفته مورخان، آنها این راه را در مدت معمول یعنی «بیست روز» طی كرده اند. [4] .

این تردیدها، ما را نسبت به بخش های دیگر روایت یاد شده نیز به تأمل وامی دارد، زیرا پایبندی مسلم به تفأل و تطیر، و یا نیك شگون بودن و میشوم بودن امور، بسیار شگفت می نماید؛

چگونه ممكن است كه مردی كه در جلالت شأن و عظمت روح نامور، و در دانش وری و ژرف اندیشی و پرهیزگاری سر آمد یاران امام بوده، و آن حضرت به سبب همین صفات و ویژگیها وی را به عنوان نماینده خویش برگزیده، اینچنین در گرداب تردید و تشویش گرفتار آید. در حالی كه مورخان تصریح كرده اند كه او راه را با اطمینان به پایان برد و افزون بر آن در تمام مدت مأموریت خطرناك خویش تا لحظه شهادت، هیچگاه دچار شك و دودلی، ترس و بزدلی، و نرمش و خودباختگی در برابر دشمن نشده است؟! [5] .



[1] ارشاد، ص 204.

[2] مقتل خوارزمي، ج 1، ص 196.

[3] طبري، ج 5، ص 355. ارشاد، ص 204 و 205.

[4] مروج الذهب، ج 2، ص 64.

[5] آقاي محمد علي عابدين در كتاب مبعوث الحسين، با تفصيل بيشتري به نقد روايت ياد شده پرداخته، كتاب مزبور با اين ويژگيها به پارسي برگردان و منتشر شده است: زندگاني سفير حسين مسلم بن عقيل، محمد علي عابدين، ترجمه سيد حسن اسلامي، دفتر انتشارات اسلامي، قم، 1374 ش.